وقتی صبح پیام می آید:
"حضرت آیت الله خامنه ای ساعتی پیش در آستانه فرارسیدن دهه فجر، در حرم مطهر امام خمینی و گلزار شهدای بهشت زهرا حضور یافتند."
یاد همان تصویر قدیمی و #سبز می افتم، یاد همان ضریح سبز پلاستیکی حرم امام، فرش هایی که حتی شبیه هم نبودند و آقا که با قدم های بلند به سمت ضریح می روند و داخلش نماز می خوانند، داخل ضریح هم فقط یه پارچه ی سبز ساده است با عکس امام، با همان نگاه نافذ که همیشه به ما دوخته شده است. بعد در خیالم عکاس ها از قنوت آقا در کنار تصویر امام تند تند عکس می اندازند، عکس هایی که همیشه بیشتر از بقیه دوستشان دارم.
.
.
.
عصر که به خانه می رسم و عکس ها را می بینم دلم می گیرد. حس می کنم آقا با اکراه پای روی آن سنگ های گران قیمت گذاشته اند و با اکراه وارد آن ضریح طلانشان شده اند، #امام همان امام ضریح سبز رنگ قدیمی است، همانی که می توانستی سرت را به مربع هایش بچسبانی و همان جا عاشقش شوی. همان امام اتاق های کوچک جماران، همان امامی که اسطوره ی تمام روزهای کودکی ام بود.
#خمینی بزرگ، #خمینی عزیز، حتی اگر نامش مصادره شود، حتی اگر نامش را بهانه ای برای رسیدن به قدرت بکنند، حتی اگر حرم مهربانش را کاخ کنند و در زبان فریاد امام امام سر بدهند و پشت پایی به تمام آرمان هایش بزنند . باز هم همان #خمینی مهربان کودکی من است، همان امامی که به اندازه ی تک تک نفس های کوچک زندگی ام ندیدمش ولی نگاهش میان لحظه هایم سایه انداخته، همان امامی که عکس لبخندش همیشه در خیالمان نقش بسته و همان امامی که امتداد آرمانش را در هیچ چیز به غیر از قدم های قاطع و بلند مردی که امروز میان ضریحش قنوت گرفته نمی بینم...
.
.
.
#ما_بی_تو_پیمان_نشکستیم_خدا_می_داند